اُسَير[69] (اُسَيد)[70] بن عُرْوه: اُسَيربن عروةبن سوادبن هيثم انصارى ظفرى، از طايفه بنىاُبَيرق[71]
درباره اُسَيربنعروه اطلاع چندانى در دست نيست. گفتهاند: سخنرانى ماهر[72]، فردى برجسته و صاحب نفوذ در تيره بنى*ابيرق و از مسلمانان متهم به نفاق بود. در جنگهاى احد و غزوههاى بعد شركت داشت و در زمان عمر، در فتح نهاوند كشتهشد.[73]مفسران ذيل آيات 105ـ114 نساء/4 درباره وى گفتهاند[74]: او از طايفهاى بود كه درصدد گمراه كردن پيامبر(صلى الله عليه وآله)برآمدند. اُسَيْر و اطرافيانش در آيه113 نساء/4 اغواگر خوانده شدهاند: «ولَولافَضلُ اللّهِ عَلَيكَ ورَحمَتُهُ لَهَمَّت طَـائِفَةٌ مِنهُم اَن يُضِلّوكَ وما يُضِلّونَ اِلاّ اَنفُسَهُم= و اگر لطف ورحمت الهى در حق تو نبود، گروهى از ايشان كوشيده بودند كه تو را گمراه سازند، و [در واقع]كسى جز خود را گمراه نكنند». اينان در ماجراى سرقت سه نفر از تيره بنىابيرق، از شخصى به نام رفاعةبن*زيد، به دروغ، به پاكى افراد خويش گواهى دادند و چون قتادةبننعمان، برادرزاده رفاعه، نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)شكايت برد و از حضرت خواست تا آنان را به بازگرداندن سلاح مسروقه وادارد، از طرف اُسَير و ديگران به دروغگويى متهم شد و مورد سرزنش پيامبر(صلى الله عليه وآله)قرار گرفت. خداوند با نزول آيه 105 نساء/4 نادرستى گزارش بنىابيرق را كه توسط اُسير ارائه شده بود[75] نشان داد: «اِنّا اَنزَلنا اِلَيكَ الكِتـبَ بِالحَقِّ لِتَحكُمَ بَينَ النّاسِ بِما اَركَ اللّهُ ولاتَكُن لِلخائِنينَ خَصيمـا= ما كتاب آسمانى را به راستى و درستى بر تو فرود آورديم تا [بر مبناى آن و] به مدد آنچه خداوند به تو نمايانده است، بين مردم داورى كنى و مدافع خيانت پيشگان مباش». بدين ترتيب، اُسير از طرف خداوند، به خيانت پيشگى وصف شد.
منابع
الاستيعاب فى معرفة الاصحاب; اسد الغابة فى معرفة الصحابه; الاصابة فى تمييز الصحابه; تاريخ المدينة المنوره; تفسير القرآن العظيم، ابنكثير; تفسير القمى; تفسير مبهمات القرآن; جامعالبيان عن تأويلآىالقرآن.سيد عليرضا واسعى
[69]. جامعالبيان، مج4، ج5، ص361; مبهمات القرآن، ج1، ص357; الاستيعاب، ج1، ص190.
[70]. تفسير قمى، ج1، ص179; تفسير ابنكثير، ج1، ص566; تاريخ المدينه، ج2، ص411.
[71]. الاستيعاب، ج1، ص189.
[72]. تفسيرقمى، ج1، ص179; الاستيعاب، ج1، ص190.
[73]. الاصابه، ج1، ص239.
[74]. جامعالبيان، مج4، ج5، ص360ـ362; تاريخالمدينه، ج2، ص410ـ413.
[75]. تفسير قمى، ج1، ص178ـ179; الاستيعاب، ج1، ص190.